و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكران الأرض يرثها عبادي الصالحون
1ـامامت خورشيد حياتبخشي كه شيعه با اعتقاد به آن ، گره خورده و راه خويش را در تاريخ آغاز كرده و از اسلام خلفا و كجراههها و بيراههها جدا نموده است. تولد، حيات ،بالندگي و بقاي شعيه در گرو اين حقيقت بزرگ قرآني و يادگار سترگ پيامبر صليالله عليه و آله و سلم است. .
امامت قلب تپنده شيعه و چراغ راه تشيع در گردبادهاي حوادث و ايام است . امامت رمز وحدت و ركن اساسي دين و سرمايه عظيم تشيع است. امامت چراغ هدايت،كشتي نجات و امانت خدا بر روي زمين است،ميتوان آن را پذيرفت و به عزت و فوز و فلاح رسيد و ميتوان از آن چشم پوشيده و در ذلت، ضلالت و تهيه فردي و اجتماعي روزگار گذراند.
2- در ميان امام شيعه، امام دوازدهم از ويژگيها و امتيازهاي خاصي بردخوردار است ، او تنها كسي است كه تمامي جهان را از عدل و داد سرشار خواهد ساخت . همانگونه كه از ظلم و بيداد پر شده است . او كسي است كه پيامبر صلي الله علي واله و صلم و همهي امامان،از ساليان دور،آمدن او را بشارت ميدادند و با ياد او و دولت او،خود و شيعيان را آرامش ميبخشيدند .او كسي است كه بيني تمام گردنكشان را به خاك خواهد ماليد و اسلام را فراگير خواهد ساخت و بر جاي جاي اين عالم, بانگ « لاالهالاالله ،محمد رسولالله » را طنين انداز خواهد ساخت و بر اين كره ي خاكي حكومت واحد جهاني اسلامي را بنيان خواهد نهاد.
3ـ هر متاعي به مقدار اهميتش در معرض خطر و هجمهي بيشتري است. امروزه ولايت تنها سد استواري است كه فرا روي تمامي قدرتها ايستاده است؛ از اين رو، شياطين تمام توان خود را در داخل و خارج، به مقابله و رويارويي با آن فراخواندهاند و از هيچ كاري و به راستي از هيچ كاري دريغ ندارند، از شايعات بياساس گرفته، تا ايجاد شبهات و تفكيك ولايت فهمي، علمي، تا انكار تولد امام مهدي عجل آلله تعالي فرجه،تا راهاندازي بوقهاي مزدور (راديوبهاييت) ،تا تصويب بودجههاي بيستميليون دلاري و .... اين نوع هجومهاي خشن،به عمد يا به غير عمد،در رسانههاي داخل و خارج. آدمي را به اين فكر مياندازد كه طرحي هماهنگ و منسجم در دست اجراست، به گونهاي كه هر يك ديگري را كامل ميكند، البته اين هجمه،تاريخي كهن در اسلام و ايران دارد . قدرت امامت تا آنجاست كه به اعتراف دشمن،شيعه با كربلا و ياد امام حسين عليهالسلام قيام ميكند و با انتظار و نام« امام مهدي عجلالله تعالي فرجه الشريف» آن را حفظ ميكند ( نگاه سرخ و نگاه سبز ) . ايجاد برخي از فرقههاي انحرافي چون بهائيت ، سوغات استعمارگر پير در خاموش كردن همين آتشفشان مهدويت است.
4ـ در برابر هجومهاي خشن و وحشيانهاي كه در قالبهاي نو و كهنه عرضه ميشود،بايد به ابزار روز مسلح شد كه چشم در برابر چشم و گوش در برابر گوش. با توجه به اهميت مقولهي مهدويت و نقش آن در اعتقاد مردم و حفظ و رشد و بالندگي نظام بايد به سبط فرهنگ مهدويت با استفاده از همهي فرصتها و ظرفيتهاي جامعه، با بهرهوري از راهكارهاي مناسب و ارائهي عرصههاي جديد پژوهش پرداخت، همانگونه كه بايد در جلوگيري از سوء استفادهها و آسيبشناسي آن نيز پرداخت تا از نفوذ افكار مسموم پيشگيري كرد.
اين رسالت ، رسالتي همگاني است و در انحصار هيچ گروه و سازمان خاصي نيست، و اگر گروهي عهدهدار آن ميشود تا اين امر خطير را سامان بخشد، تكليف را از دوش ديگران برنميدارد، بلكه وظيفهي همكاري را هم بر تكليف پيشين آنان ميافزايد .
بايد اين گوهر گرانبها و اين آتشفشان مهدويت ،هر دم افروختهتر گردد و اين ميسور نيست مگر با يك بسيج همگاني و مديريتي متمركز و تربيت نيروهاي متخصص و مبلغ. بايد مربياني كارا، روزآمد و وارسته از حوزويان و دانشگاهيان تربيت كرد و در عرصهي آموزش، پژوهش، هنر و ادبيات كاري جدي كرد و طرحي نو در انداخت ، ناگفته نماند كه كارهاي بزرگ به همان اندازه كه مهم و سترگند،از حساسيت و شكنندگي خاصي هم برخوردارند. كارهايي از اين نوع سرعت و دقت را باهم ميطلبد.
به نقل از سرمقاله فصلنامهي انتظار شماره 2
با توجه به توصيفات فوق، برخود واجب و لازم دانستم كه اقدامي ـ هر چند كوتاه ـ در اين باره ، انجام دهم و اذعان دارم كه بايد كارهاي بسيار بزرگي در اين زمينه صورت گيرد.
در پايان از مسئولين دانشكدهي علوم قرآني مراغه ،به خاطر برپايي « نمايشگاه مهدويت» و ارائهي دستاوردهاي دانشكده در اين زمينه نهايت تقدير و تشكر را به عمل ميآوردم . و از خداوند متعال آرزوي سربلندي و پيروزي براي تمام دوستداران مهدي عليه السلام خواستارم.
احد داوري ـ مراغه
بهار ـ 1382
قرآن،كتابي است كه ظاهر آن ساده و براي عموم مردمي كه با زبان عربي آشنايي دارند، قابل فهم و درك است و آنچه كه مانند گفتگوهاي معمولي و عرضي از قرآن و ظاهر آن، فهميده ميشود، معمولاً هدف و منظور پروردگار بوده و قابل عمل و اعتماد ميباشد و در موقع احتجاج و استدلال و به دست آوردن احكام الهي و وظايف اخلاقي و امثال آن ميتوان مستقلاً به همان معاني كه از ظاهر آيات قرآن استفاده ميشود،تكيه كرد و آن را مورد عمل و يا دليل و مبنا قرار داد.
مبنا قرار دادن معناي ظاهري قرآن را «حجيت ظواهر قرآن» مينامند، اين است كه ميگوييم ظواهر قرآن حجيت و مدركيت دارند و ما ميتوانيم در موارد مختلف به معناي ظاهري آن تكيه كرده، آن را مستقلاً مورد عمل قرار دهيم و نظريات و استدلالهاي خويش به آن تمسك جوييم، زيرا ظواهر قرآن براي عموم، حجت و ملاك ميباشد.(1)
با توجه به مطلب فوق اشاره به اين نكته نيز ضروري است كه ما در اين تحقيق از كلمهي « جري» يا « تطبيق كلي بر مصداق » بيشتر استفاده خواهيم كرد؛ و اين كلمه اصطلاحي است كه از كلمات ائمهي اهل بيت عليهمالسلام و مفسران بزرگ اخذ كردهايم.
مثلاً روايت شده كه فضل بن سيار از امام باقر عليهالسلام دربارهي مفهوم « ظاهر و باطن قرآن» در اين حديث كه « هيچ آيهاي در قرآن نيست ، مگر اينكه ظاهري دارد و باطني » سؤال كرد، و حضرت در جواب فرمودند: « ظاهر قرآن تنزيل آن و باطنش تأويل آن است . بعضي از تأويلهاي آن گذشته و بعضي هنوز نيامده است (يجري كما يجري الشمس و القمر): مانند آفتاب و ماه در جريان است: هر وقت چيزي از آن تأويلها آمد آن تأويلها واقع ميشود...»
و اين معنا در روايات ديگري نيز آمده است،و اين خود، سليقهي ائمهي اهل بيت(ع)است كه همواره يك آيه از قرآن را برهر موردي كه قابل انطباق با آن باشد، تطبيق ميكنند، هر چند كه اصلاً ربطي به مورد نزول آيه نداشته باشد، عقل هم همين سليقه و روش را صحيح ميداند،براي اينكه قرآن به منظور هدايت همهي انسانها ،در همهي ادوار نازل شده، تا آنان را به سوي آنچه بايد بدان معتقد باشند و آنچه بايد بدان متخلق گردند و آنچه كه بايد عمل كنند،هدايت كند،چون معارف نظري قرآن مختص به يك عصر خاص و يك حال مخصوص نيست، آنچه را قرآن فضيلت خوانده،در همه ادوار بشريت فضيلت است و آنچه را مورد رذيلت و ناپسند شمرده،هميشه ناپسند و زشت است،آنچه را كه از احكام عملي تشريع نموده، نه مخصوص به عصر نزول است و نه به اشخاصي از آن عصر،بكله تشريعي است عمومي و جهاني و ابدي .
و بنابراين اگر ميبينيم كه در شأن نزول آيات رواياتي آمده، كه مثلاً ميگويند؛ فلان آيه بعد از فلان جريان نازل شد و يا فلان آيات دربارهي فلان شخص يا فلان واقعه نازل شده ، باري نبايد حكم آيه را مخصوص آن واقعه و آن شخص بدانيم، چون اگر اينطور فكر كنيم بايد بعد از انقضاءآن واقعه و يا مرگ آن شخص حكم آيهي قرآن نيز ساقط شود.
و روايات در تطبيق آيات قرآني بر ائمهي اطهار عليهم السلام و يا تطبيق بعضي از آنها بر دشمنان ائمه عليهمالسلام و خاصهي روايات « جري» زياد است كه در ابواب مختلف وارد شده است و ما در اين بحث مواردي را ذكر خواهيم كرد. (2) كه از باب تطبيق « كلي بر مصداق» خواهد بود و لذا گفتهاند كه هر احتمالي كه به ذهن برسد حجتي است كه به آن احتجاج ميشود. (3)
با اين توضيح به سراغ آياتي از قرآن ميرويم كه از باب « تطبيق كلي بر مصداق » نمونه كامل و اتّم آنها حضرت مهدي (عج) و يا زمان ظهور حضرت ميباشد و در اين فصل حدود 25 آيه در اين مورد بررسي خواهيم كرد. انشاءالله.
1ـ و لقد كتبنا فيالذبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون« 105 ـانبياء» ان في هذا لبلاغاً عابدين « 106 ـ انبياء»
« و ما در زبور بعد از ذكر نوشتيم كه بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد و در اين ابلاغ روشني است براي عبادت كنندگان.»
زبور در اين آيه، همان زبور داود است كه مجموعه است از مناجاتها و نيايشها و اندرزهاي داود (ع) بود و منظور از ذكر ، تورات موسي (ع) و يا قرآن است .
نكتهي جالب اينجاست كه در اين آيه فقط از « زبور » و « تورات » نام برده شده است زيرا:
اولاً : داود يكي از بزرگترين پيامبراني بود كه تشكيل حكومت « حق و عدالت» داد.
ثانياً بنياسرائيل نيز مصداق قوم مستضعفي بودند كه بر ضد مستكبران قيام كردند و دستگاه آنها را به هم پيچيدند وارث حكومت و سرزمين آنها شدند.
نكتهي ديگر قابل بررسي اين است كه با توجه به اضافه شدن بندگان به خدا (عبادي ) مسألهي ايمان و توحيد آنها نيز روشن ميشود و با توجه به كلمه صالحون كه معني گسترده و وسيعي دارد ، همهي شايستگي ها به ذهن ميآيد: شايستگي از نظر عمل و تقوا،شايستگي از نظر علم و آگاهي ، شايستگي از نظر قدرت و قوت،شايستگي از نظر تدبير و نظم و درك اجتماعي.
بنابراين،مستضعف بودن دليل بر پيروزي بر دشمنان و حكومت روي زمين نخواهد بود بلكه از يك سو ايمان لازم است و از سوي ديگر كسب شايستگيها، و مستضعفان جهان مادام كه اين دو اصل را زنده نكننده به حكومت روي زمين نخواهند رسيد، بنابراين، در آيهي بعد به عنوان تأكيد بيشتر ميفرمايد: در اين سخن ابلاغ كافي و روشن است براي گروهي كه خدا را با اخلاص پرستش كنند.(4)
در بعضي از روايات ، صريحاً اين آيه تفسير به ياران مهدي (عج) شده است، براي نمونه به چند مورد اشاره ميشود.
1ـقال الباقر (ع): هم اصحاب المهدي في آخرالزمان ،بندگان صالحي كه خداوند در اين آيه به عنوان وارثان زمين ياد ميكند ،ياران مهدي (عج) در آخرالزمان هستند.(5)
2ـ در تفسير قمي آمده است: كتابهاي آسماني همه ذكرند و آيه ان الارض.... درباره قائم و اصحابش است(6) . روايات ديگري نيز در اين زمينه وارد شده است.(7)
آيه خطاب به مشركين است و مقصود از امري كه خبر از آمدنش داده و فرموده « أتي امرالله »،امري است كه ساحت ربوبيت خداي را از شرك مشركين پاك نموده،ريشه آن را از بيخ و بن بركند و جالب اينجاست كه در هيچ جاي كلام خدا،از مؤمنين حكايت نشده كه در امري استعجال و عجله كرده باشند،بلكه ،هر جا مسألهي قيامت را مطرح كرده،حكايت استعجال مشركين است.
پس منظور از امر آينده در آيه همان وعدهاي است كه خدا به رسول خدا و به مؤمنين داده است و همان تهديدهايي است كه يكي پس از ديگري به مشركين داده و فرموده است« به زودي مؤمنين را ياري ميكنيم، و به زودي كفار را خوار و عذابشان ميكنيم و دين خود را به امري از ناحيهي خود غلبه ميكنيم.(8)
شيخ مفيد در كتاب « غيبت »خود از امام صادق(ع) آورده است كه مراد از أتي امرالله فلاتستعجلوه ظهور مهدي(عج) است و اين از باب « جري» و تطبيق كلي بر فرد، و يا از قبيل بطن قرآن است.(9) .
در روايات متعددي« امة معدوده» به معني نظرات كم و اشاره به ياران حضرت مهدي(عج) ،گرفته شده است، به اين ترتيب ، معني آيه چنين است:
« اگر ما مجازات اين ستمگران و بدكاران را به قيام مهدي و يارانش و اگذار كنيم، آنها ميگويند: چه چيزي جلوي عذاب خدا را گرفته است.»(10)
و از امام صادق (ع) در ذيل آيهي فوق روايت كردهاند كه فرمود: منظور از « عذاب» خروج مهدي(ع) است.(11)
در روايات ميخوانيم اين آيه دربارهي ياران حضرت مهدي (عج) نازل شده است كه با تمام قدرت در برابر آنها كه از آيين حق و عدالت مرتد شدهاند،ميايستند ،و جهان را پر از ايمان و عدل و داد ميكند.(12)
و در تفسير قمي ذيل آيه آمده است كه « نزلت في القائم و اصحابه الذين يجاهدون في سبيلالله و لايخافون لومة لائم : آيه دربارهي قائم (عج) و اصحابش نازل شده است كه در راه خدا جهاد ميكنند و از سرزنش هيچ سرزنشكنندهاي نميهراسند».(13)
از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: « اين آيه دربارهي قائم آل محمد (ع) نازل شده، به خدا سوگند مضطر اوست كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز ميخواند و خداي عزل و جل را ميخواند، سپس او اجابتش ميفرمايد، و خليفه در زمينش ميسازد.» (14)
همين معني با بياني ديگر از امام باقر (ع) نيز روايت شده است.(15)
بدون شك منظور از اين تفسير ( همانگونه كه گفتيم ـ منحصر ساختن مفهوم آيه به وجود مبارك حضرت مهدي (عج) است كه در آن زمان، كه همه جا در كل عالم نمايان است،در آن هنگام در مقدسترين نقطهي روي زمين دست به دعا بر ميدارد و تقاضاي كشف سوء ميكند و خداوند اين دعا را سر آغاز انقلاب مقدس جهاني او قرار ميدهد و به مصداق « و بجعلك خلفاء الارض» او و يارانش را خلفاي روي زمين ميكند. (16)
در روايات متعددي ميخوانيم كه « بقيةالله» تفسير به وجود « حضرت مهدي (عج) يا بعضي از امامان ديگر شده است،از جمله از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمودند: « نخستين سخني كه حضرت مهدي (عج) پس از قيام خود ميگويد: اين آيه است : « بقية الله خيرلكم ان كنتم مؤمنين » سپس ميگويد :منم بقية الله و حجت و خليفه او در ميان شما،پس هيچكس بر او سلام نميكند مگر اينكه ميگويد: « السلام عليك يا بقية الله في ارض » (17)
و در كتاب كمال الدين و تمام النعمةآمده است كه امام حسن عسگري (ع) در حاليكه بر دوش خويش كودكي سهساله داشت و صورت آن كودك مانند ماه شب چهارده ميدرخشيد به احمد بن اسحق فرمود: « اگر كرامت تو بر خدا و حجتهاي او نبود اين فرزندم را بر تو نشان نميدادم،او همنام رسول خدا (ص) است». تا اينكه كودك با زبان عربي فصيحي فرمود:
« انا بقية الله في ارضه و المنتغم من اعدائه و .... »
من بقية الله در زمينش هستم و انتقام گيرنده از دشمنان او و ...» (18)
بارها گفتهايم آيات قرآن هر چند در مورد خاصي نازل شده باشد،مفاهيم جامعي دارد كه ميتواند در اعصار و قرون بعدي بر مصداقهاي كليتر و وسيعتر تطبيق شود.
درست است كه در آيهاي مورد بحث ، مخاطب قوم شعيبند و منظور از « بقية الله»، سود و سرمايهي حلال و يا پاداش الهي است،ولي هر موجود نافع كه از طرف خداوند براي بشر باقي مانده و مايهي خير و سعادت بر او گردد « بقية الله » محسوب ميگردد.
ـ تمام پيامبران الهي و پيشوايان بزرگ « بقية الله » اند.
ـ تمام رهبران راستين كه پس از مبارزه با يك دشمن سرسخت براي يك قوم و يك ملت باقي ميمانند، از اين نظر، «بقية الله» اند.
ـ همچنين سربازان مبارزي كه پس از پيروزي از ميدان جنگ باز ميگردند آنها نيز « بقية الله » اند .
ـو از آنجا كه « حضرت مهدي (عج) » آخرين پيشوا و بزرگترين رهبر انقلابي پس از پيامبر اسلام (ص) است؛ يكي از روشنترين مصاديق«بقية الله» ميباشد و از همه به اين لقب شايسته تر است بخصوص كه تنها باقيماندهي بعد از پيامبران و امامان است (19)
در حديثي از امام صادق (ع) ميخوانيم كه در تفسير آيه فوق فرمودند:« ماكان قول لوط» لو ان لي بكم قوةاولوي الي ركن شديد« الاتمينا لقوة القائم (ع) و لاذكر [ركن] الاشدة (صحابه لان الرجل منهم يعطي قوة اربعين رجلاً و ان قلبه لاشد من زبرالحديد و لومر و الجبال الجديد لقلحواها لايكفون سيوفهم حتي يرضي الله عزوجل:
آنچه كه حضرت لوط (ع) فرمود« لو ان لي بكم قوة اولوي لي ركن شديد» آرزو ميكرد كه قدرت قائم عليهالسلام را داشته باشد و شدت ياران وي را كه مردي از آنها قدرت چهل را دارد و قلبش از آهن سخت است و اگر بر كوههاي آهني بگذرند، آن را ميبرند و قطعه قطعه مي كنند و شمشير را در غلاف فرو نميبرند خداي عز و جل از آنها راضي باشد».(20)
اين روايت ممكن است عجيب به نظر برسد كه چگونه ميتوان باور كرد كه لوط در عصر خودش، آرزو ميكرد كه چنين شخصي با چنين ياراني ظهور كند؟
ولي آشنايي با رواياتي كه در تفسير آيات قرآن وارد شده ،تاكنون اين درس را به ما داده است كه غالباً يك قانون كلي را در چهرهي يك مصداق روشنش بيان ميكند و در واقع لوط آرزو ميكرد كه اي كاش مرداني مصصم و با قدرت روحي و جسمي كافي براي تشكيل يك حكومت الهي همانند مرداني كه حكومت جهاني عصر قيام حضرت مهدي(عج) را تشكيل ميدهند، در اختيار داشت ، تا قيام كند و با تكيه بر قدرت، با فساد و انحراف مبارزه نمايد و اينگونه افراد خيره سر بيشرم را درهم بكوبد.(21)
آيه مربوطه به « قيامت » است ولي با توجه به اين كه هنگام قايم حضرت مهدي (عج) ،دنيا نمونهاي از صحنهي قيامت خواهد شد و عدل و داد به وسيلهي آن امام به حق و جانشين پيامبر (ص) و نمايندهي پروردگار در روي زمين، تاآنجا كه طبيعت دنيا ميپذيرد ، حكمفرما خواهد شد؛ لذا به قيام حضرت مهدي(عج) تفسير شده است و در حقيقت نوعي تشبيه و تطبيق است.(22)
براي نمونه ميتوان اشاره به اين حديث كرد كه مفضل از امام صادق(ع) نقل ميكند كه حضرت فرمودند: دربارهي اين آيه كه « و اشرقت الارض بنور ربها » فرمودند: رب الارض يعني امام روي زمين» گفتم : اگر امام روي زمين ظاهر شود چه ميشود؟ فرمودند : «در آن هنگام مردم از نور خورشيد و ماه بينياز ميشوند و از نور امام استفاده ميكنند»(23).
شبيه اين روايت،روايتهاي ديگري نيز آمده است. (24).
البته بايد توجه داشت اين جمله كه « مردم از نور خورشيد و ماه بينياز ميشوند» به اين نحو بايد تأويل نمود كه مثلاً حق و عدالت خود به خود مثل روز روشن خواهد بود و همهي مردم عدالت را خواهند شناخت.
آيه اشارهاي است به زنده شدن زمينهاي مرده به وسيلهي باران و هم زنده شدن دلهاي مرده به وسيلهي ذكر خدا و قرآن مجيد كه از آسمان وحي بر قلب پاك حضرت محمد(ص) نازل شده است؛ و هر دو شايسته تعقل و تدبر است. و لذا مصداق روشن آيه راه قيام حضرت مهدي (عج) ميدانند كه زمين به وسيله ي عدالت حضرت زنده ميشود.
عن ابي جعفر (ع) في قول الله عزو جل «اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها » قال يحيي الله تعالي بالقائم بعد موتها يعني بموتها كفر اهلها و الكافر ميت:
« حضرت باقر (ع)درباره اين آيه شريفه كه : اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها » فرمودند : خداوند زمين را به وسيلهي حضرت مهدي(عج) زنده ميكند بعد از آنكه مرده باشد و مسطور از بين بردن كفر اهل آن است و كافر مرده است. (25)
در رواياتي كه از ائمهي اهل بيت عليهم السلام به ما رسيده است؛ آيهي فوق به ظهور حضرت مهدي (عج) و عدل جهانگستر او تفسير شده است؛ از جمله در حديثي از امام باقر (ع) ميخوانيم :
« اين آيه دربارهي امامي نازل شده است كه قيام به عدل الهي ميكند (حضرت مهدي (عج)) ميگويد: اگر امام شما پنهان گردد در حاليكه نميدانيد كجاست؛ چه كسي براي شما امامي ميفرستد كه اخبار آسمانها و زمين و حلال و حرام خدا را براي شما شرح دهد.» سپس فرمودند « به خدا سوگند تأويل اين آيه نيامده است و سرانجام خواهد آمد» (26) .
بارها گفتهايم كه : آيات قرآن معاني متعدد و ظاهر و باطن دارد ؛ و اين نكته را نيز مؤكداً تكرار ميكنيم كه پي بردن به بطون آيات، جز براي پيامبر و امام معصوم ممكن نيست ( و ما يعلم تأويله الاالله و الراسخون في العلم ـ آل عمران ـ7) و لذا هيچ كس حق ندارد چيزي به عنوان باطن آيه، از پيش خود مطرح كند، آنچه ما ميگوييم مربوط به ظواهر آيات است و آنچه مربوط به بطون آيات است،فقط بايد از معصومين (ع)شنيد.(27) .
در ذيل آيات فوق احاديث فراواني به ما رسيده است، از جمله امام صادق (ع) فرمودند:
« طوبي لشعية قائمنا المنتظرين لظهوره في غيبتة و المطيحين له في ظهوره اولئك اولياء الله الذين لاخوف عليهم و لاهم يحزنون: خوشا به حال پيروان امام قائم ما كه در غيبتش ( با خودسازي) انتظار ظهورش را ميكشند و به هنگام ظهورش ،مطيع فرمان اويند، آنها اولياي خدا هستند،همانها كه نه ترسي دارند و نه غمي.»(28)
احاديث ديگري نيز در همين باره وارد شده است. (29)
در بعضي از روايات آيات فوق به قيام حضرت مهدي (عج) و انتقام او و يارانش از ظالمان و مفسران در ارض تفسير شده است، از جمله در حديثي از امام باقر (ع) ميخوانيم:
« آيهي » و لمن انتصر بعد ظلمه » يعني حضرت مهدي (عج) و يارانش ،آيهي « فاولئك ما عليهم من سبيل » مربوط به انتقام قائم (عج) و يارانش است زماني كه از بنياميه و دروغگويان و ناصبيها ( دشمنان حضرت علي(ع) ) انتقام ميگيرد .» (30)
« دابة » به معني جنبده و « ارض » به معني زمين است و بر خلاف آنچه بعضي ميپندارند « دابة » تنها به موجودات و جنبدگان غير انسان اطلاق نميشود،بلكه مفهوم وسيعي دارد كه انسانها را نيز در بر ميگيرد (31).
اما در مورد تطبيق كلمه،قرآن به طور سربسته، از آن گذشته ، گويي بنابر اجمال و ابهام بوده است،تنها وصفي كه براي آن ذكر كرده اين است كه با مردم سخن ميگويد، و افراد بيايمان را اجمالاً مشخص ميكند . ولي در روايات اسلامي و سخنان مفسرين، بحثهاي زيادي در اين زمينه ديده ميشود كه در يك جمعبندي ميتوان آن را در دو تفسير زير خلاصه كرد:
1ـموجودي خارقالعاده از غيرجنس انسان، كه در آخرالزمان ظاهر ميشود و از كفر و ايمان سخن ميگويد و منافقين را رسوا ميسازد و از آنها سخن ميگويد.
2ـ جمعي ديگر به پيروي از روايات متعددي كه در اين زمينه وارد شده است،او را يك انسان ميدانند، يك انسان فوق العاده، يك انسان متحرك و جنبده وفعال كه يكي از كارهاي اصلياش جدا ساختن صفوف مسلمين از منافقين و علامتگذاري آنهاست؛ حتي از پارهاي از روايات استفاده ميشود كه عصاي موسي و خاتم سليمان با اوست و ميدانيم « عصاي موسي» رمز قدرت اعجاز ، «خاتم سليمان» رمز حكومت و سلطهاي الهي است و به اين ترتيب او يك انسان قدرتمند و افشاگر است .
مرحوم ابوالفتوح رازي، در تفسير خود، در ذيل آيهي فوق مينويسد: بر طبق اخباري كه از طريق اصحاب ما نقل شده، دابة الارض كنايه از حضرت مهدي صاحبالزمان (عج) است.
پس ميتوان گفت كه منظور از « دابة الارض» در اينجا ـ با توجه به روايات فراواني كه در تفسير وارد شده است ـ انساني است بسيار فعال، مشخصكنندهي حق و باطل، مؤمن و منافق و كافر ، انساني است كه در آستانهي قيامت و رستاخيز ظهور ميكند و خود اين ، يكي از آيات عظمت پروردگار است. (32)
معناي آيه اين است كه اگر ميخواستيم آيهاي بر ايشان نازل كنيم؛ كه ايشان را خاضع نمايد و مجبور به قبول دعوتت كنند و ناگزير از ايمان آورده شوند؛ نازل ميكرديم و به ناچار خاضع ميشوند،خضوعي روشن كه انحناي گردنشان از آن خبر دهد. (33)
امام صادق (ع)در تفسير آيهي فوق فرمودند:« منظور طغيانگران بنياميه هستند كه به هنگام قيام حضرت مهدي(عج) ،آيهي آسماني را ميبينند و در برابر آن به ناچار تسليم ميشوند.(34)
احاديث ديگري نيز در اين باب وارد شده است.(35)
با توجه به آيهي فوق چنين برميآيد كه خداوند به گروهي از مسلمانان كه داراي اين دو صفت هستند « ايمان» و « عمل صالح» سه نويد داده است:
1ـ استخلاف و حكومت روي زمين.
2ـ نشر آيين حق به طور اساسي و ريشه دار در همه جا ( كه از كلمهي تمكين استفاده ميشود).
3ـ از ميان رفتن تمام اسباب خوف و ترس و وحشت و ناامني.
و نتيجهي اين امور آن خواهد شد كه با نهايت آزادي، خدا را بپرستند و فرمانهاي او را گردن نهند و هيچ شريك و شبيهي براي او قائل نشوند و توحيد خالص را در همه جا بگستردانند.(34)
پس وعدهي حكومت روي زمين و تمكين دين و آيين و امنيت كامل را به گروهي كه ايمان دارند و نيز اعمالشان صالح است،داده است،اما منظور از اين گروه از نظر مصداق،كدام گرده است؟
آنچه مد نظر ماست و مربوط به اين بحث ميشود اين است كه گروهي آن را اشاره به حكومت مهدي (ع) ميدانند كه شرق و غرب جهان را در زير لواي حكومتش قرار ميدهد،و آيين حق درهمه جا نفوذ ميكند و ناامني و خوف و جنگ از صفحهي زمين برچيده ميشود و عبادتي خالي از شرك را براي جهانيان تحقق مييابد.
البته اين تفسير، مانع از اين نخواهد بود كه قبول كنيم در هر عصر و زمان كه پايههاي ايمان و عمل صالح در ميان مسلمانان مستحكم شود، آنها صاحب حكومتي ريشهدار و پر نفوذ خواهند شد.
مرحوم طبرسي در ذيل آيه ميگويد: از اهل بيت پيامبر (ص) اين حديث نقل شده است : « انها في المهدي من آل محمد » : اين آيه درباره مهدي آل محمد (ص) ميباشد.(37).
روايات ديگري نيز در اين باب وارد شده است.(38)
« در بعضي از روايات،جملهي «جاء الحق و زهق الباطل » به قيام مهدي تفسير شده است، هنگامي كه امام باقر (ع) فرمود: « مضمون اين سخن الهي اين است كه « اذا قام القائم ذهبت دولة الباطل » هنگامي كه قائم ما قيام كند دولت باطل برچيده ميشود.» (39)
در روايت ديگر ميخوانيم « مهدي به هنگام تولد، بر بازويش اين جمله نقش بسته بود: جاء الحق و زهقالباطل، ان الباطل كان زهوقا».(40)
احاديث ديگري نيز در اين باب وارد شده است.(41)
در بعضي از روايات اسلامي، آيات فوق به حضرت مهدي (عج) و يارانش،يا آل محمد (ص) به طور عموم،تفسير شده است؛ چنانكه،در حديثي از امام باقر عليهالسلام، ميخوانيم كه در تفسير آيهي ، الذين ان مكناهم في الارض ....» فرمود: « اين آيه تا آخر ازآن آل محمد و حضرت مهدي (عج) و ياران اوست،خداوند شرق و غرب زمين را در سيطره ي حكومت آنها قرار ميدهد،آئينش را آشكار ميسازد و به وسيله حضرت مهدي(عج) و يارانش،بدعت و باطل را نابود ميكند ، آنچنانكه ، تبهكاران حق را نابود كرده بودند و آنچنان ميشود كه بر صفحه زمين ، اثري از ظلم ديده نميشود ، ( چرا كه ) ، آنها امر به معروف و نهي از منكر ميكنند(42).
در اين زمينه احاديث ديگري نيز وارد شده است.(43)
اما همانگونه كه گفتيم اين احاديث، بيانكنندهي مصداقهاي روشن و آشكار است و مانع عموميت مفهوم آيه نيست،بنابراين مفهوم گستردهي آيه،همهي افراد با ايمان و مجاهد و مبارز را شامل ميشود.(24)
اضافه« ايام» به « الله » اشاره به روزهاي سرنوشت ساز و مهم زندگي انسانهاست، كه به خاطر عظمتش به نام « الله » اضافه شده است،و نيز به خاطر اينكه ، يك نعمت بزرگ الهي شامل حال قوم و ملتي شايسته و يا يك مجازات بزرگ و دردناك الهي، دامنگير ملتي سركش و طغيانگر شده است كه در هر دو صورت شايستهي تذكر و يادآوري است.
در رواياتي كه از ائمهي معصومين به ما رسيده است « ايام الله » به روزهاي گوناگون تفسير شده است: در حديثي از امام باقر (ع) ميخوانيم كه فرموده ايام الله يوم بقوم القائم (ع)و يوم الكرةو يوم القيامة: ايام الله روز قيام مهدي موعود روز رجعت و روز قيامت است .(24)
و در تفسير عليبن ابراهيم نيز آمده است: ايام الله تلاثة : يوم القائم صلوات الله عليه و يوم الموت و يوم القيامة:ايام الله سه روز است :روز قيام حضرت مهدي(عج) و روز مرگ و روز رستاخيز » (45) .
همانگونه كه بارها گفتهايم هرگز اين گونه احاديث دليل بر انحصار نيست، بلكه بيان قسمتي از مصداقهاي روشن است و به هر حال يادآوري روزهاي بزرگ (اعم از روزهاي پيروزي و يا روزهاي سخت و طاقت فرسا) نقش مؤثري در بيداري و هوشياري ملتها دارد و با الهام از همين پيام آسماني است كه ما خاطرهي روزهاي بزرگي را كه در تاريخ اسلام بوده، همواره جاودان ميداريم و در هر سال و براي تجديد اين خاطره، روزهاي معيني را اختصاص ميدهيم ،كه در آن تاريخ به گذشته باز ميگرديم و درسهاي مهمي از آن ميآموزيم.
درسهايي كه براي امروز ما فوقالعاده مؤثر است.
و نيز در تاريخ معاصر خود،مخصوصاً در تاريخ پرشكوه انقلاب اسلامي ايران، روزهاي فوقالعادهاي ، وجود دارد كه مصداق زندهي « ايام الله» است و بايد در هر سال خاطره ي آنها را زنده كرد كه آميخته با خاطره ي شهيدان ، رزمندگان ، مجاهدان و مبارزان بزرگ است،و سپس از آنها الهام گرفت. ميراث بزرگشان را پاسداري كرد... در قرآن كريم نيز كراراً « ايام الله» تذكر داده شده، يعني هم نسبت به بنياسرائيل و هم نسبت به مسلمانها روزهاي نعمت و مجازات خاطر نشان گرديده است.(46)
« او كسي است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد ،تا او را بر همهي آيينها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند.»
آيهي فوق كه عيناً و با همين الفاظ در سورهي « صف » آيهي 9 نيز آمده است و با تفاوت مختصري در سورهي فتح « آيهي 28 تكرار شده است، خبر از واقعهي مهمي ميدهد كه اهميتش موجب اين تكرار شده است ، و حتي در آيهي 39 انفال نيز به نوعي ديگر تكرار شده است ؛ خبر از جهاني شدن اسلام و عالمگير شدن اين آيين ميدهد.
گر چه بعضي از مفسران، پيروزي مورد بحث اين آيه را به معني پيروزي منطقهاي و محدود گرفتهاند كه در عصر پيامبر (ص) ،و يا زمانهاي بعد از آن براي اسلام و مسلمين صورت پذيرفت؛ ولي با توجه به اينكه درآيه؛ هيچگونه ، قيد و شرطي نيست و از هر نظر مطلق است،دليلي ندارد كه معني آن را محدود كنيم .
مفهوم،آيه ،پيروزي همه جانبهي اسلام بر همهي اديان جهان است،و معني اين سخن آن است كه سرانجام اسلام همهي كرهي زمين را فراخواهد گرفت و بر همهي جهان پيروز خواهد گشت.
شك نيست كه در حاضر ،اين موضوع تحقق نيافته ،وي ميدانيم كه اين وعدهي حتمي خدا،تدريجاً در حال تحقيق است. سرعت پيشرفت اسلام در جهان و به رسميت شناخته شدن اين آيين در كشورهاي مختلف اروپايي، و نفوذ سريع آن در آمريكا و آفريقا، اسلام آوردن بسياري از دانشمندان و مانند اينها، نشان ميدهد كه اسلام رو به سوي عالمگير شدن پيش ميرود.
ولي طبق روايات مختلفي كه در منابع اسلامي وارد شده ،تكامل اين برنامه هنگامي خواهد بود كه حضرت مهدي(عج) ظهور كندو به برنامهي جهاني شدن اسلام تحقق بخشد. به عنوان نمونه ،امام باقر عليهالسلام در تفسير آيهي فوق فرمودند: « ان ذلك يكون عند خروج المهدي،فلا يبقي احداً الا احد بحمد ـ صلي الله عليه و آله وسلم: وعدهاي كه در اين آيه است،به هنگام ظهور حضرت مهدي(عج) از آل محمد صورت ميپذيرد،در آن روز، هيچكس روي زمين نخواهد بود،مگر اينكه به حقانيت حضرت محمد (ص) اقرار ميكند »(47)
و امام صادق(ع) نيز درتفسير آيهي فوق چنين فرمودند: « به خدا سوگند،هنوز تأويل اين آيه نازل نشده و نخواهد شد، تا آنكه قائم (ع)خروج كند،وقتي او خروج كرد، ديگر هيچ كافر به خدا و منكر امامي باقي نميماند،مگر اينكه ، از خروج آن جناب ناراحت ميشود ( زيرا آن جناب،عرصه را بر آنان چنان تنگ ميگيرد كه راه گريزي نمييابند».(48).
« فجر» در اصل به معني شكافتن وسيع است ، و از آنجا كه نور صبح،تاريكي شب را مي شكافد ،از آن تعبير به فجر شده است؛ بعضي فجر را دراين آيه به معني مطلق آن يعني سپيدهي صبح تفسير كردهاند و مسلماً يكي از نشانههاي عظمت خداوند است ،و نقطهي عطفي است در زندگي انسانها و تمام موجودات زميني و آغاز حكميت نور و پايان گرفتن ظلمت است،آغاز جنبش و حركات موجودات زنده است و پايان يافتن خواب و سكوت است. و به اين خاطر ، اين حيات خداوند به آن سوگند ياد كرده است.
و بعضي آن را به فجر آغاز محرم،فجر روز عيد قربان،صبحگاهان ماه مبارك رمضان و يا فجر جمعه تفسير كردهاند.
ولي اين آيه مفهوم وسيعي دارد كه همهي اينها را شامل ميشود، هر چند بعضي از مصداقهاي آن از بعضي ديگر روشنتر و پر اهميتتر است . بعضي معني آيه را از اين هم گستردهتر دانستهاند و گفتهاند منظور از فجر ، هر روشنايي است كه در دل تاريكي ميدرخشد.
بنابراين درخشيدن اسلام و نور پاكمحمدي (ص) ،در تاريكي عصر جاهليت ، يكي از مصاديق فجر است و همچنين درخشيدن سپيدهي صبح قيام حضرت مهدي(عج) به هنگام فرورفتن جهان در تاريكي و ظلمت ظلم و ستم ،مصداق ديگري از آن محسوب ميشود، همانگونه كه در بعضي از روايات به آن اشاره شده است (49) .
« عصر» دراصل به معني فشردن است،سپس به دقت عصر اطلاق شده، به خاطر اينكه برنامهها و كارهاي روزانه در آن پيچيده و فشرده است،سپس به اين واژه به معني مطلق زمان و دوران تاريخ بشر و امثال آن استعمال شده است. و لذا مفسران در تفسير آيه،احتمالات زيادي دادهاند، از جمله : وقت عصر سرتاسر تاريخ، انواع فشارها و مشكلات ( به خاطر ريشه اصلي كلمه، انسانهاي كامل كه عصارهي عالم هستي هستند) و نماز عصر و ....(50)
ولي بعضي روي قسمت خاصي از اين زمان مانند عصر قيام پيامبر اكرم (ص) يا عصر قيام حضرت مهدي(عج) است»(51)
در اين كه منظور از « جملهي ما يوعدون» عذاب دنيا و يا آخرت،يا هر دو است؟ تفسيرهاي متعددي است ولي مناسب اين است كه معني آن عام و گسترده باشد،بخصوص اينكه فزوني و كمي عدد و ضعف و قدرت ناصر و ياور بيشتر مربوط به دنياست،و لذا جمعي از مفسرين آن را به مسألهي جنگ بدر كه در آن قعرت و قدرت مسلمانان آشكار گشت، تفسير كردهاند و در روايات متعددي به ظهور حضرت مهدي (عج) ارواحنا فداه تفسير شده است،لذا اگر آيه را به معني وسيعش تفسير كنيم،همهي اينها را شامل ميشود . (52)
در تفسير نورالثقلين در ذيل آيهي فوق آمده است كه :يعني بذلك القائم و انصاره .... : يعني منظور از آن قائم (عج)و يارانش ميباشد ...» (53)
آيهي مورد بحث متضمن وعيد و تهديد است و ممكن است تهديدي باشد به عذابي كه كنار در روز قيامت در پيش دارند و ممكناست تهديدي به حادثهاي كه وقوعش در دنيا متوقع است، باشد و نيز ممكن است تهديدي باشد به آيندهاي كه در انتظار آنان است چه در دنيا و چه در آخرت .
در روايات ائمه اهل بيت (ع)اين آيهي شريفه
1ـ به روز قيامت
2ـبه روز رجعت
3ـ به روز ظهور حضرت مهدي (عج)
آنچه از كلام خداي تعالي دربارهي قيامت و اوصاف آن به دست ميآيد،اين است كه قيامت روزي است كه هيچ سبي از اسباب ، و هيچ كاري و هيچ شغلي از سبحان پوشيده نيست، روزي است كه تمام اوهام از بين ميرود و آيات خدا در كمال ظهور ظاهر ميشودودر سراسر آيات قرآني و روايات،هيچ دليلي به چشم نميخورد كه دلالت بكند بر اينكه در آن روز عالم جسماني به كلي از بين ميرود ، بلكه بر عكس، ادلهاي به چشم ميخورد كه برخلاف اين مفاد دلالت دارد.
چيزي كه هست ،اين معنا استفاده ميشود كه در آن روز ،بشر قبل از قيامت از روي زمين منقرض ميشود،اين حقيقت روز قيامت است،روزي كه مردم براي ربالعالمين به پا ميخيزند،روزي كه همهي اسرارشان آشكار ميشود و چيزي از ايشان بر خدا پوشيده نميماند. و رواياتي كه رجعت را اثبات ميكند، در يك جهت باهم اتحاد دارند و آن جهت اين است كه سير نظام دنيوي متوجه به سوي روزي است كه در آن روز آيات خدا به تمام معناي ظهور ظاهر ميشود،روزي كه بعضي از اموات كه در خوبي و يا بدي برجسته بودند ويا ولي خدا بودند و يا دشمن خدا، دوباره به دنيا برميگردند تا ميان حق و باطل حكم شود.
و اين معنا به ما مي فهماند كه روز رجعت ،خود يكي از مراتب روز قيامت است،هر چند از نظر ظهور به پاي قيامت نميرسد كه در روز قيامت ديگر اثري از شر و فساد نميماند.
و باز به همين روز ظهور حضرت مهدي (عج) هم معلق به روز رجعت شده است،چون در آن روز هم ،حق بر تمام معنا ظاهر ميشود. هر چند كه با ظهور حق در آن روز كمتر از ظهور در روز رجعت است،و لذا از ائمه روايت شده كه فرمودهاند:ايام خدا سه روز است: روز ظهور حضرت مهدي (عج) و روز برگشت (رجعت) و روز قيامت.
و اين معني يعني اتحاد اين سه روز بزرگ ،بر حسب حقيقت و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور باعث شده كه در تفسير ائمه (ع) بعضي آيات، مانند آيهي فوق ،گاهي به روز قيامت،و گاهي به روز رجعت و گاهي به روز ظهور حضرت مهدي (عج) تفسير شود. (54)
در روايات متعددي كه از ائمهي اهل بيت (ع) به ما رسيده، جملهي ،اينما تكونوا يأت بكم الله جمعياً » به اصحاب حضرت مهدي(عج) تفسير شده است.(55)
امام باقر (ع) در ذيل آيهي فوق فرمودند :« منظور اصحاب امام قائم (ع) هستند كه سيصدو سيزده نفرند، به خدا سوگند! منظور از امت معدوده» آنها هستند،به خدا سوگند! در يك ساعت همگي جمع ميشوند ،همچون پارههاي ابر پاييزي كه بر اثر تند باد، جمع و متراكم ميگردد». (56)
و از اما رضا(ع)نيز نقل شده كه فرمودند :« و ذلك و الله ان لو قام قائمنا يجمعالله جميع شيعنا من جميع البلدان: به خدا سوگند ! هنگام كه حضرت مهدي (عج) قيام كند،تمام پيروان ما از تمام شهرها،گرد او جمع ميكند. (57)
بدون شك اين تفاسير از مفاهيم « بطون آيه » است و البته روايات ديگري نيز در اين زمينه وجود دارد.(58)
اگر چه اين آيه در حذول ماجراي موسي (ع) و فرعون قرار دارد ولي هرگز سخن از يك برنامهي موضعي و خصوصي مربوط به بنياسرائيل نميگويد،بلكه بيانگر يك قانون كلي است،براي همهي اعصار و قرون و همهي اقوام و جمعيت ما،و اين بشارتي است در زمينهي پيروزي حق بر باطل و ايمان بر كفر .
اين بشارتي است براي همهي انسانهاي آزاده و خواهان حكومت عدل و داد برچيده شدن بساط ظلم و ستم. و نمونهاي از تحقق اين مشيت الهي حكومت بنياسرائيل و زوال حكومت فرعونيان بود.
و نمونهي كاملترش ، حكومت پيامبر اسلام (ص) و يارانش ،بعد از ظهور اسلام بود ،حكومت پابرهنهها و تهيدستان با ايمان و مظلومان پاكدل كه پيوسته از سوي فراعنهي زمان خود مورد تحقير و استهزاء بودند و تحت فشار و ظلم و ستم قرار داشتند،سرانجام خدا به دست همين گروه،دروازههاي قصههاي كسراها و نيز قيصرها را گشود و آنها را از تخت قدرت به زير آورد و بيني مستكبران را به خاك ماليد. و نمونهي گسترده قرآن ،ظهور حكومت حق و عدالت در تمام كرهي زمين، به وسيلهي مهدي ارواحناله لافداء است.
اين آيه نيز از جمله آياتي است كه به روشني بشارت ظهور چنين حكومتي را ميدهد، لذا در روايات ميخوانيم كه ائمهي اهل بيت(ع) در تفسير اين آيه، اشاره به اين ظهور بزرگ كردهاند.(59)
در نهجالبلاغه آمده است:
و قال (ع) : « لتعطفن الدنيا علينا بعد شما سيها عطف الضروس علي ولدها و تلا عقيب ذلك و نريدان نمن عليالذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمةو نجعلهم الوارثين».
«دنيا پس از سركشي به ما روي ميكند، چونان شتر مادهي بدخو كه به بچهي خود مهربان گردد و سپس اين آيه را خواند،و اراده كرديم كه بر مستضعفين زمين، منت گزارده ،آنان را امامان و وارثان حكومتها گردانيم».(60)
و در حديث ديگري باز هم از همان امام بزرگوار (ع) ميخوانيم كه در تفسير آيهي فوق فرمودند : همآل محمد يبعث الله مهديهم بعد جهرهم فيعزهم و يذل عدوهم : اين گروه آل محمد (ع) هستند ، خداوند مهدي آنها را بعد از زحمت و فشاري كه بر آنها وارد ميشود،بر ميانگيزد و به آنها عزت ميدهد و دشمنانشان را ذليل و خوار ميكند».061)
در اين باب روايات ديگري نيز وارد شده است.(62)
در اولين آيهاي كه در فصل اول بررسي كرديم، به اين نتيجه رسيديم كه منظور از « عبادي الصالحون» در آيه زير طبق روايت بائمه اطهار (ع) حضرت قائم و ياران و انصار آن حضرت ميباشد .
« و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرتها عبادي الصالحون» (63)
در آيات قرآن كريم،به صراحت،بعضي از اشخاص صالح شمرده شدهاند. در مواردي اين صالحين از زمرهي انبياي الهي هستند؛ يعني در توضيح و بيان داستان اين پيامبران،آنها را به صفت « صالح ، منصف فرموده است كه در ادامه به اين آيات اشاره خواهيم كرد . در يك مورد نيز عبارت « صالح المؤمنين » به كار رفته است:
« فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين و الملائكة بعد ذلك طهير » (64)
« در حقيقت خدا،سرپرست او ( پيامبر اسلام ) است و جبرئيل و صالح المؤمنين و فرشتگان بعد از آنان نيز ياور اويند.» .
مطابق برخي روايات، منظور از «صالح المؤمنين» در اين آيهي شريفه،حضرت علي(ع) (65) پس ميتوان گفت كه هم مهدي صالح است و همعلي(ع)
اما مهدي صالح است و پيامبران و انبيايي كه با صفت صالح مدح شدهاند دوشادوش يكديگر قرار دارند.
ـ ضربالله مثلاً للذينكفروا امرأت نوح و امرأت لوط كانتا تحت عبادين من عبادنا صالحين » (66)
خداوندا براي كساني كه كافر شدهاند، به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است،آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند.
ـ « و لوطا ءايتناه حكماً و علماً .... و ادخلناه في رحمتنا انه من الصالحين .(67)
ـ و لوط را ( به خاطر بياور) كه به او حكمت و علم داديم .... و اورا در رحمت خود داخل كرديم و او از صالحان بود.
در فصل اول اين تحقيق ذيل آيه 80 سوره هود گذشت كه حضرت لوط (ع) آرزو ميكرد كه اي كاش ياران قدرتمندي از صالحان داشت و خدا دعايش را مستجاب كرد و فرمود : او از صالحان بود.
ـ من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه و لقد اصطفيناه في الدنيا و انه في الاخرة لمن الصالحين.(68)
جز افراد سفيه و نادان ،چه كسي از آيين ابراهيم رويگردان خواهد شد؟ ما او را در اين جهان برگزيديم،و او را در جهان ديگر از صالحان بود.
ـ و ء ايتناه في الدنيا حسنة و انه في آلاخرة لمن الصالحين .(69)
ما در دنيا به او حسنهي نيكويي داديم و او در آخرت از صالحان است.
ـ ووهبنا له اسحق و يعقوب و جعلنا في ذريتة النبوة و الكتاب و ءالكتاب و ءاتيناه اجده في الدنيا و انه فيالاخرة لمن الصالحين . ( 70)
و در اواخر عمر،اسحق و يعقوب را به او بخشيديم و نبوت و كتاب آسماني را دودمانش قرار داديم و پاداش او را دردنيا داديم و او در آخرت از صالحان است.
ـ ووهبناله اسحق و يعقوب و كلا جعلنا صالحين. (71)
و اسحق و علاوه بر او، يعقوب را به وي بخشيديم و همه ي آنها را مردان صالح قرار داديم .
ـ و بشر ناه بالحق بنياً من الصالحين.(72)
و ما او (= ابراهيم (ع)) را به اسحق ، پيامبري از صالحان، بشارت داديم.
و اسماعيل و ادريس و ذالكفل كل ،منالصابرين ،و ادخلناهم في رحمتنا انهم من الصالحين.(73) و ( به ياد آور) اسماعيل و ادريس و ذالكفل را كه همه ،از صابران بودند و ما آنها را در رحمت خود وارد ساختيم؛ چرا كه آنها از صالحان بودند.
ـ فاصبر لعكم ربك و لاتكن لصاحب الحوت از نادي و هو مظلوم .... فاجتباه ربه فجعله من الصالحين (74)
صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحب ماهي (حضرت يونس (ع)) در آن زمان كه با نهايت اندوه خود را خواند.... ولي پروردگارش او را برگزيد و از صالحان قرار داد.
ـ ان الله يشبرك بيحيي مصدقاً بكلمةمن الله و سيدا و حصورا و نبياً من الصالحين. (75)
خداوند تو را به « يحيي» بشارت ميدهد؛ كسي كه كلمهي خدا(=مسيح) را تصديق ميكند؛ در همه خواهد بود و از هوسهاي سركشي بركنار و پيامبري از صالحان است.
ـ ويلكم الناس في المهد و كهلاً و من الصالحين .(76)
و با مردم در گاهواره و در حالت كهولت ( و ميان سال شدن )سخن خواهد گفت و از صالحان است.
ـ و زكريا و يحيي و عيسي و الياس كل من الصالحين . (77)
و زكريا و يحيي و عيسي و الياس را كه همه از صالحان بودند.
چه خوب مقام معظم رهبري فرموده است:
« انبياي الهي از آغاز تاريخ بشريت،يكي پس از ديگري آمدند، جامعه را و بشريت را قدم به قدم،به آن جامعهي آرماني و آن هدف نهايي نزديك كنند . انبياء همه موفق شدند،حتي يك نفر از رسولان الهي هم در اين راه و در اين مسير ناكام نماند، باري بود كه بر دوش اين مأموران عاليمقام نهاده شده بود،هر كدام قدمي آن بار را به مقصد و سرمنزل نزديك كردند،كوشش كردند،هر چه توان داشتند به كار بردند، آن وقتي كه عمر آنان سرآمد،اين با [ پيامبران الهي ] ديگري از دست آنان گرفت و همچنان قدمي و مسافتي آن را به مقصد نزديكتر كرد . حضرت وليعصر (عج) ميراث بر همهي پيامبران الهي است كه ميآيد و گام آخر را در ايجاد آن جامعهي الهي بر ميدارد. (78)
و در جاي ديگر ميفرمايد:
« آن جامعهاي كه در دوران ظهور وليعصر (عج) به وجود خواهد آمد،همان جامعهاي است كه همهي پيامبران الهي براي تهيهي مقدمات آن از جانب الهي مبعوث شدند، يعني ايجاد يك جامعهاي كه بشريت در آن جامعه بتوانند به رشد و كمال متناسب خود برسد. اگر اين آيهي قرآن كه درباره بعثت پيامبران ميفرمايد « ليقوم الناس بالقسط » يعني پيامبران مبعوث شدند تا قسط و عدل در جامعهي بشري استوار بشود،اشاره به هدف بعثت ميكند ، سپس حكومت حضرت مهدي(عج) و جامعهي مهدوي همان جامعهاي است كه اين هدف را به طور كامل تأمين كند. (79)
از آنچه كه در فصلهاي قبلي گذشت؛ مقداري از ويژگيهاي صالحان مشخص شد ؛ بويژه اينكه چون صالحان را در زمرهي پيامبراني برشمرديم؛ پس قطعاً شبيه پيامبران در كليهي رفتارها خواهند بود،با اين حال بهترين آيهاي كه به طور كامل صفات اعتقادي و عملكرد و وجه رفتاري انسانهاي صالح پرداخته ،آيات 113 و 114 سورهي آل عمران است و ما اين صفات را مطرح ميكنيم تا مشخص شود كه ياران مهدي چه خصوصياتي بايد داشته باشند و اين صفات را در خود تقويت كنيم.
« ليسوا سواءً من اهل الكتاب امةُ قائمةُ تيلون ايات و الله ء اناءالليل و هم يسجدون يؤمنون بالله و اليوم الاخر و يأمرون بالمعروف و ينهون عنالمنكر و سيار عون فيالخيرات و اولئك من الصالحين»
« آنان همه يكسان نيستند ؛ از اهل كتاب جمعيتي هستند ( كه به حق و ايمان قيام مي كنند و پيوسته در اوقات شب،آيات خدا را ميخوانند؛ در حالي كه سجده مينمايند. به خدا و روز بازپسين ايمان ميآورند،امر به معروف و نهي از منكر ميكنند و درانجام كارهاي نيك، پيشي ميگيرند و آنها از صالحانند»
جالب توجه است كه در اين آيات ايمان به پيامبر اسلام ذكر نشده است، و شايد به اين خاطر باشد كه صالحان در تمام اديان الهي بودند و در مجموع ويژگيهاي زير را دارند و اينها اصول مشترك تمام اديان آسماني است كه « ان الذين عندالله الاسلام»
الف ـ ايمان به خدا
ب ـ ايمان به روز قيامت
الف ـ تلاوت آيات الهي
ب ـ سجده بر آستان الهي
ج ـ امر به معروف و نهي از منكر
د ـ شتاب در كارهاي خير
در سورهي عنكبوت،آيهي 9 نيز همين ويژگيها ،عنوان شده است با اين تفاوت كه ميتوان گفت در ايمان و عمل صالح خلاصه گشته است.
ـ والذين ءامنوا و عملوالصالحات لندخلنهم في الصالحين
« و كساني كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام دادند؛ آنها را در زمرهي صالحان وارد خواهيم كرد. عمل صالح در آيه زير نيز موثر و بالا برندهي كلمهي طيب شمرده است:
« اليه سعيد الكلم الطيب و العمل الصالح و يرفعه»(80)
سخنان پاكيزه به سوي او صعود ميكنند و عمل صالح نيز، به آن رفعت مي بخشد.
در بعضي از آيات قرآن كه خداوند از زبان پيامبران آورده است ،آنها را در زمرهي صالحان قرار داده است همانطوري كه قبلاً گذشت؛ولي بعضي از آيات نيز وجود دارد كه در اين آيات پيامبران الهي درخواست ميكنند كه خداوند آنها را از صالحان و در زمرهي ايشان قرر دهد ؛همانطوري كه قبلاً راجع به حضرت لوط (ع)در ذيل آيه 80 سوره هود ـ اشاره شد.
و البته هيچ مانعي نخواهد داشت كه ما اين آيات را در كنار آيه معروف زير قرار دهيم و ادعا كنيم كه حضرت ابراهيم و حضرت يوسف و حضرت سليمان (ع)نيز آرزو داشتند در زمرهي صالحان قرار گيرند و چه بسا كه اين صالحان همان ياران حضرت مهدي (عج)باشند.
1ـولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكران الارض يرثها عبادي الصالحون (81)
2ـ از زبان حضرت ابراهيم (ع)
ـ رب هب لي حكماً و الحقني بالصالحين .(82)
پروردگارا به من حكم و دانش ببخش و مرا به صالحان ملحق كن و نيز :
ـ رب هب لي من الصالحين .(83)
پروردگارا به من از صالحان ببخش
3ـ از زبان حضرت يوسف (ع)
ـ توفني مسلماً و الحقني بالصالحين . (84)
(پروردگارا! ) مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحق فرما
4ـ از زبان حضرت سليمان (ع)
ـ و ادخلني برحمتك في الصالحين (85)
( پروردگارا !)مرا به رحمت خود در زمرهي بندگان صالحت وارد كن.
با قرار دادن آيات فوق در كنار هم،ميتوان گفت كه حضرت ابراهيم، يوسف و سليمان (ع) طبق تصريح قرآن، دعا ميكردند كه خداوند آنها را از بندگان صالح قرار دهد و چه بسا اين بندگان صالح همان پيروان حضرت مهدي (عج) ميباشند، يعني آرزو دارند كه در زمان حضرت مهدي(عج) بودند و حكومت صالحان را در روي زمين و گسترش عدل و داد را به چشم ميديدند.
« آخرين جمله را به امام و مقتداي خودمان ولي عصر عجل الله تعالي فرجه اشريف عرض كنيم:
اي سيد و مولاي ما!
پيش خداي متعال گواهي بده كه ما در راه خدا تا آخرين نفس ايستادهايم .
بزرگترين آرزو و افتخار بنده اين است كه در اين راه پرافتخار ، پرفيض ، پربهجت ، جان خودم را تقديم كنم».(86) .
« پروردگارا ! به محمد و آل محمد تو را سوگند ميدهيم، دلهاي ما را با ياد امام زمان همواره با طراوت بذار .
پروردگارا! چشمهاي ما را به جمال وليعصر (عج) تعالي فرجه الشريف منور بگردان » (87
« آمين ياربالعالمين»
1ـ ر.ك. البيان، ج اول صص 430 ـ 413.
2ـ ر.ك.الميزان ،ج 1،ص 66 و 67.
3ـ الميزان ، ج 10 ، ص 145 .
4ـ نمونه،ج 13، صص 518 ـ 513 ،با تلخيص و تصرف.
5ـ نمونه،ج 13، ص 519 و 518 ، تفسير شبر، ص 289.
6- الميزان،ج 14، ص 475 ـ نمونه،ج 13، ص 519 ـ نورالثقلين،ج 3، ص 462.
7ـ ر.ك. نورالثقلين ،ج 3، ص 462،حديثهاي 195 ـ189.
8- الميزان،ج 12، ص 300 و 301.
9ـ همان،ص 327.
10ـ نمونه،ج 9، ص 33 ، 32 ـ نورالثقلين، ج 2،ص 341، احاديث 29 ـ 26 .
11ـ الميزان،ج 10،ص 267 ، شبر ،ص 195.
12 ـ نمونه،ج 4، ص 418،شبر، ص 109.
13ـ الميزان، ج 5، ص 643 ـنورالثقلين ،ج 1، ص 641، حديث 247.
14 ـ الميزان،ج 15، ص 560 ـ نمونه،ج 15،ص 522 و 521.
15 ـ ر.ك. نمونه،ج 15، ص 521 ـ نورالثقلين،ج 4،ص 94،حديث 94.
16ـ نمونه، ج 15، ص 522.
17ـ نمونه، ج 9، ص 204 و 203.
18 ـ نورالثقلين، ج 2، ص 392 ، حديث 193.
19 ـ نمونه،ج 9 . ص 204 و 205.
20 ـ نورالثقلين،ج 2، ص 387، حديث 177.
21ـ نمونه،ج 9 ، ص 185.
22ـ همان،ج 19،ص 545.
23 ـ نورالثقلين، ج 4، ص 503 و 504.
24 ـ ر.ك. همان ـ و ر.ك. نمونه ،ج 19،ص 545.
25 ـ نمونه،ج 23، ص 343 ـ نورالثقلين ،ج 5 ، ص 242.
26ـ نمونه،ج 24، ص 360 و 359 ـ نورالثقلين ، ج 5، ص 387، حديث 41.
27 ـ نمونه، ج 24، ص 360.
28 ـ نورالثقلين ، ج 2، ص 309، حديث 94 ـ نمونه، ج 8، ص 339.
29 ـ ر.ك.همان منابع .
30 ـنورالثقلين ،ج 4، ص 586 و 585.
31 ـ نمونه،ج 15، صص 551 ـ 551 ، با تلخيص و تصرف .
32 ـ همان.
33 ـ الميزان، ج 15، ص 347.
34 ـ الميزان،ج 15، ص 353 ـ نمونه، ج 15، ص 189 و 188 ـ نورالثقلين ،ج 4، ص 47.
35 ـ ر.ك. نورالثقلين ، ج 4، ص 47 و 46،احاريث 13 ـ 8.
36 ـ نمونه،ج 14، ص 528.
37 ـ همان، ص 531 ـ الميزان ،ج 15،ص 220 ـنورالثقلين، ج 13، ص 619.
38 ـر.ك. همان منابع .
39ـ نمونه،ج 12، ص 234 ـ نورالثقلين ،ج 3 ، ص 212.
40 ـ همان منابع.
41 ـ ر.ك. نورالثقلين ،ج 3،ص 213 و 212 ، احاديث 411 ـ407 .
42 ـ نمونه، ج 14 ، ص 121 ـ نورالثقلين،ج 3، ص 506، حديث 161.
43 ـ ر.ك.نورالثقلين، ج 3، ص 506، احاديث 163 و 162.
44ـ نمونه،ج 10، ص 275 ـ نورالثقلين، ج 2، ص 526،حديث 7 ـ الميزان،ج 12،ص 24.
45 ـ نمونه و الميزان، همان ـ نورالثقلن ،ج 2،ص 526،حديث 8.
46 ـ نمونه، ج 10، ص 276.
48 ـ الميزان، ج 9، ص 340 ـ نورالثقلين،ج 2، ص 211 ـ حديث 122.
49 ـنمونه،ج 26، صص 442 و 441 ، با تلخيص و تصرف .
50 ـ نمونه، ج 27،ص 294 و 293 ـ الميزان،ج 20، ص 609.
51 ـ نمونه،ج 27،ص 294 ـ نورالثقلين، ج 5، ص 666 ـ الميزان، ج 20، ص 609.
52 ـ نمونه،ج 25، ص 134.
53ـ نورالثقلين ،ج 5، ص 441.
54 ـ الميزان،ج 2، صص 163ـ153،با تلخيص و تصرف.
55 ـ الميزان، ج 1،ص 501 و شبر،ص 34.
56 ـ نمونه،ج 1، ص 503 ـنورالثقلين، ج 1، ص 139 و 140 .
57ـ نمونه،ج 1، ص 503 ـنورالثقلين ،ج 1،ص 140 .
58ـ ر.ك. نورالثقلين ،ج 1، صص 140 ـ 138،احاديث 428 ـ 423.
59 ـ نمونه، ج 16،ص 17 و 18.
60ـ نهجالبلاغه ،حكمت 209.
61 ـ نمونه،ج 16،ص 18 ـ نورالثقلين ، ج 4، ص 110 ،حديث 11.
62 ـ ر.ك. الميزان ،ج 16 ،ص 17 ـ نمونه، ج 16، ص 18 و نيز نورالثقلين ، ج 4، صص 111 ـ 107.
63 ـ انبياء ـ 105.
64 ـ تحديم ـ 4.
65 ـ ر.ك.نمونه،ج 24، صص 282 ـ 280 .
66 ـ تحريم ـ 10 .
67 ـ انبياء ـ 75 و 74.
68 ـ بقره ـ 130 .
69 ـ نحل ـ 122.
70 ـ عنكبوت ـ 27 .
71 ـ انبياء ـ 72.
72 ـ صافات ـ 112.
73 ـ انبياء ـ 86 و 85.
74 ـ قلم ـ 50 ـ 48.
75 ـ آل عمران ـ 39 .
76 ـ آل عمران ـ 46.
77 ـ انعام ـ 85.
78 ـ خطبههاي نماز جمعه ـ 6/4/59
79 ـ خطبههاي نماز جمعه ـ 29/3/60 ـ به نقل از انتظار، ش 2، ص 39.
80 ـ فاطر ـ 10 .
81 ـ انبياءـ 105 .
82 ـ شعراء ـ 83 .
84ـ يوسف ـ 101.
85ـ نمل ـ 19 .
86ـ 20/4/78 ـ به نقل از انتظار ،ش 2، ص 54 و 53.
87 ـ خطبههاي نماز جمعه،6/4/59،به نقل از انتظار، ش2، ص 54.
قهرست منابع:
1ـ قرآن كريم
2ـ نهجالبلاغه
3ـ پورسيد آقايي، مسعود، فصلنامهي انتظار، شماره 2، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود(عج) ،مركز تخصصي مهدويت ، قم ،زمستان 1380.
4ـ جمعةالفروسي الحويزي، علامه شيخ عبدعلي ،تفسير نورالثقلين، 5 جلد، تصحيح سيد هاشم رسولي محلاتي،انتشارات مؤسسهي اسماعيليان ،چاپ چهارم، قم، 1370 هـ . ش و 1412 هـ . ق.
5ـ خوئي، آيتالله سيد ابوالقاسم،بيان در علوم و مسائل كلي قرآن، مترجمان :محمد صادق نجمي و هاشم زاده هريسي، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامي واحد خوي، چاپ پنجم ، تابستان 1375.
6ـ شبر، سيدعبدالله، تفسير شبر، يك جلد،منشورات مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، لبنان،1415 هـ .ق. 1995 م.(بدون نوبت چاپ).
7ـ طباطبايي، علامه سيدمحمد حسين،تفسير الميزان،ترجمه : موسوي همداني ـ سيد محمد باقر، ( دوره 20 جلدي ) دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعهي مدرسين حوزهي علميه قم، چاپ چهاردهم ، زمستان 1380.
8ـ مكارم شيرازي، ناصر و همكاران ـ تفسير نمونه (جلد 27 ـ 1) ،دارالكتب الاسلامية ،تهران،نوبت چاپ ، 39 ( براي جلد اول) . 1379 هـ . ش. ( نوبت چاپ ساير جلدها و نيز سال چاپ متفاوت است).